سجاد وب دیزاین

یه چیزی که بمونه

قورباغه

۱۱ مهر ۱۴۰۴

خیلی کارام یهوییه

یهویی تصمیم میگیرم یه کاریو بکنم و میرم توی دلش 

بعد از ناهار وقتی که همه اومدیم بالا رفتم برای استعفا، دو ساعت مونده بود به آخر ساعت کاری اون روز..

هوا بارونی بود و من موقع برگشتن دلگیر ... دلم میخواست گریه کنم از وضعیتی که داخلش بودم. این وضعیت رو وقتی از آبادیس هم میخواستم بیام بیرون داشتم. از بعدش ترس داشتم .

آبادیس که بودم 800 حقوق میگرفتم. به محض اینکه اومدم از اونجا بیرون یه پروژه گرفتم 2 تومن که باعث شد چند ماه بعدش بتونم سرپا بمونم.

الان وضعیت خیلی بد تره. صفر نیستم بلکه منفی ام. اما خب لازم بود. حداقل بعد از اعلام استعفای من سیاست ها یکم تغییر کرد و ...

عادت دارم که همیشه برگردم به حاششیه امن. از ترس آینده ی نا امن کشورم. اما یه ضربدر زدم روی دستم که یادم بمونه این تصمیم

 

هرچی هست فعلا زنده ایم ولی گیج و گمراه 

 

+ کاور هم قضیه اش اینه که مجددا برای بار دوم سریال غورباقه رو دیدم. دفعه اول که دیدم یه شب تا صبح کامل دیدم. اون شب ها قبل از جراحی بود و از درد خوابم نمی برد.

نویسنده: سین الف

آخرین نظرات


بستگی ...

گنگتون خیلی بالاس 

دلم خواس 

تصمیم عاخه اینقد یهویی

user

پز هست، سبک زندگیم نیست

عارفه صاد

تو وضعیتی که خودت میگی منفی هستی استعفا دادی و بعد میگی برگردی به حاشیه امن :||

user

بله دقیقا همینطور هست گاوگیجه گرفته ام

سجاد ش.ب

سلام و درود

احساس همدردی می کنم باهاتون ...

سه مرتبه در سه ماه استعفا دادم...

با خودم میگم بهترش می کنم ولی بدتر میشه

سابقه بدی از خودم به جا گذاشتم همش به خاطر فکر کردن به شرایط...

فکر کنم باید فکر کردنو یه جایی پیادش کنم

user

سلام سجاد جان  سه مرتبه از سه جاژ مختلف؟ شغلت چیه؟ فکر کردن رو یه جایی پیاده کن پسر

Copy Right © SajadWD & Webloog